مقاله تحقیق و پایان نامه رایگان

دانلود رایگان فایل
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله امام خمینى و آزادیها با word دارای 48 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله امام خمینى و آزادیها با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله امام خمینى و آزادیها با word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن دانلود مقاله امام خمینى و آزادیها با word :

امام خمینى و آزادیها
در کشور ما، هرچند در نزد روشن فکرها و عالمان آگاه و دل سوز، در رابطه با سرنوشت ایران و اسلام، از آزادى سخن مى‏رفت، اما کشانیده شدن این مقوله پرسش انگیز به میان جامعه و مردم کوچه و بازار، از دوران مشروطیت آغاز گشت. آزادیخواهى و عدالت‏طلبى در عصر استبداد زده قاجار، بسیارى را دل باخته خویش ساخته و در راه نجات و پدید آوردن حاکمیت ملت‏برانگیخته بود. در این جهت، نمى‏توان نقش و تاثیر سخنان بیدارگرانه فیلسوف و مفسر بزرگ سید جمال

الدین اسدآبادى را نادیده انگاشت. (1) مخاطبان وى در میان تحصیل کرده‏هاى متقدم و متجدد – در داخل و خارج از کشور – به میزان شایسته‏اى به خود آگاهى اجتماعى و تاریخى دست‏یافته، و پس از تبعید و شهادت او در دوره ناصرى و مظفرى تاثیرگذار بوده‏اند. (2) به هر حال در طى سالیانى که بر ما گذشت، همچنان آزادى، ذهن و جان ایرانیان را به خود مشغول داشته و شهیدها برگرفته است.

در این مجال مى‏کوشیم تا از نظرگاه رهبر فقید انقلاب ، مفهوم و گستره آزادى را به دست آوریم. بى‏گمان، جنبش 15 خرداد – که طلیعه حرکت دینى – سیاسى نوینى در سده اخیر تاریخ کشورمان شناخته مى‏شود – در پى نهضت ملى نفت و انقلاب مشروطیت رخ داده وبى ارتباط با مقوله آزادى خواهى نیست. از این رو، ضرورت تحلیل آزادى از منظر رهبرى نهضت اجتناب ناپذیر است. کوتاهى در ارایه مفاهیم معقول آزادى و تحقق آن در ابعاد فردى و جمعى، خواه ناخواه بر روند حرکت ملت، تاثیرهاى نامطلوبى نهاده و دین و انقلاب مبتنى بر آن را دچار ابهام و چالش و آسیب پذیرى مى‏سازد. مشاهده آثار گسست نسلهاى انقلاب، بیش

از پیش لزوم پرداختن به آرمان آزادى و روشن گرى نسبت‏به مرزهاى آن و همچنین اقدام خیرخواهانه اجتماعى در نیل به حقوق شهروندى را آشکار مى‏گرداند. پیش از نقل سخنان و مواضع رهبرى در رابطه با آزادى، تاملى در گفتارهاى مرتبط با آن خواهیم داشت و از نقد و نظر اندیشه ورزان دینى آگاه خواهیم گشت.
دکتر على شریعتى، ضمن آن که آزادى را در نگاه زلال و فطرى مذهب، برخوردار از ژرفایى در خور تقدیر تلقى مى‏کند، در بستر تاریخى و فکرى مغرب زمین، دچار تنگناى معنوى و اجتماعى مى‏نگرد. مى‏توان آزادى جنسى و فردى را از آن جمله برشمرد.

“این کلمه [آزادى] در مذهب یک بعد بى‏نهایت عمیق دارد، اما در تاریخ و در فلسفه‏هاى ماتریالیستى جدید، معناى خیلى خلاصه شده سطحى و بدون دامنه دارد، به هر حال آزادى یکى از ابعاد اساسى وجود انسان است”. (3)

بهره گیرى منفى پاره‏اى از افراد و اقوام بشرى از آزادى، نمى‏تواند توجیه کننده شیوه استبدادى باشد و موجب سلب آزادى‏ها – که بستر ساز استعدادهاى روانى و عقلانى و اجتماعى انسان است – گردد. آفرینش آدمى و آزادى، پیوندى تنگاتنگ داشته و بدون آن نیل به مقام انسان کامل ممکن نیست. پیامبران ابراهیمى با دعوت به توحید و تقوا، در واقع از سویى آزادگى و آزادى مردم را خواستار بودند و از سویى دیگر، طریق برخوردارى معقول و مقبول از آزادى و اختیار را نمایاندند.

استاد محمد تقى جعفرى، پس از بررسى مفاهیم رهایى و آزادى طبیعى محض توام با انتخاب هدف، و آزادى تصعید شده و اختیار، به منظور تعریف آزادى، آن را در کنار حق حیات و حق کرامت، به عنوان حق آزادى مى‏نشاند.

“این حق[آزادى] مانند حق حیات و حق کرامت از عنایات خداوندى است که بر بندگانش مرحمت فرموده است. لذا با کمال صراحت مى‏گوییم: مزاحمت‏با حق حیات و کرامت و آزادى، در حقیقت مخالفت‏با مشیت‏بالغه خداوندى است”. (4)

از این منظر متعالى، انسان هنگامى به آزادى معقول دست مى‏یابد که در برخوردارى‏هاى فردى و جمعى خود، به آگاهى و شناخت هدف‏هاى والاى زندگى انسانى و امکان وصول بدان همه نایل گشته باشد. بدین سان، آزادى زمینه‏ساز کمال عقلانى و اجتماعى بشر است و نمى‏توان مردمان را از برکات آن بى‏نصیب ساخت. هر نوع بینش و کوشش مغایر با حق آزادى انسانها، خلاف فطرت الهى بوده و حیات و کرامت انسانى را دست‏خوش آسیب مى‏سازد.

استاد مرتضى مطهرى ، با بیان نزاع میان ارباب کلیسا و قدرت از یک سو، و مردم و مصلحان جامعه از دیگر سو، بر سر حاکمیت و حقوق انسانى و اجتماعى شهروندان، یادآور مى‏شود که : “از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول مى‏سازد. ” (5) بدین سان، آنان که به نام خدا و مذهب، تنها از تکلیف سخن مى‏رانند و حقوق مردم، به ویژه آزادى را نادیده مى‏انگارند، درصدد احیاى نزاع دین و آزادى اند. شهید مطهرى، در تطبیق اسلام و مسیحیت

کلیسایى، آشکارا از همخوانى مفاهیم دینى با آزادى، سخن به میان مى‏آورد و اختناق اجتماعى را با آموزه‏هاى قرون وسطایى کلیسا سازگار مى‏شمارد.
“از نظر اسلام مفاهیم دینى همیشه مساوى با آزادى بوده است. درست‏برعکس آنچه. . . در غرب جریان داشته، یعنى این که مفاهیم دینى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است” (6) .

امام خمینى (قدس سره) ، بر این باور است که : یکى از بنیادهاى اسلام، آزادى است. . . فطرتا یک انسان، آزاد[آفریده] شده است”. (7) رهبرى در این منظر، پیش از آن که عنوان حکومت را پذیرا باشد، رویکرد خدمت‏گزارانه خواهد داشت. حاکم مسلمان در تامین و تضمین حقوق مردم به خصوص آزادى که برآمده از فطرت توحیدى آنان است، گام برمى دارد. پاس داشتن آزادى‏هاى ملت، خدمت ماندگار و تاثیرگذار است که رهبر شایسته برعهده خویش مى‏شمارد.
“اگر به من بگویند خدمت‏گزار; بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبرى مطرح نیست، خدمت گزارى مطرح است. اسلام ما را موظف کرده که خدمت کنیم”. (8)
در برابر اهانت‏شاه و دستگاه طاغوتى‏اش به مردم انقلابى، امام بر آشفته شده و آزادى خواهى و استقلال طلبى یک ملت را نشانه تمدن و حاکى از حقوق اولیه بشر تلقى مى‏کند.

“مردم که قیام کرده اند، آزادى مى‏خواهند! . . . این مردمى که آزادى و استقلال مى‏خواهند، اینها وحشى نیستند، اینها متمدن‏اند که آزادى و استقلال مى‏خواهند. وحشى ها، آنها هستند که استقلال و آزادى را از اینها گرفته اند. استقلال و آزادى، دو تا چیزى است که از حقوق اولیه بشر است”. (9)
بدین گونه حکومتهایى که با آزادى و استقلال مردم، سر ناسازگارى گرفته و آنان را سرگرم امور معیشتى و دغدغه‏هاى شخصى و فرقه‏اى مى‏سازند، راه خیانت را طى مى‏کنند. رهبر فقید انقلاب، چنین حاکمیتهاى جفا پیشه‏اى را بیگانه با تعالى و تمدن دانسته و به نوعى مشروعیت این قدرتهاى جبار و طاغوتى را زیر

سؤال مى‏برد. این همه از آن روست که آنان، مردم را به جرم آزادى خواهى – که در واقع نمایان گر جوشش فطرى و انسانى شان مى‏باشد – محکوم به تحقیر و نابودى مى‏کنند. رواج آزادى‏هاى فردى و بى‏دردسر یا حمایت از آزادى‏هاى جنسى و لجام گسیخته، از سوى ارباب قدرت، مفهومى غیر از وحشت آنان در برابر میزان – که همانا آراى ملت آزاد و به پا خاسته است – تداعى نمى‏کند. امام خمینى، با چنین مواضعى در قبال رنوشت‏شهروندان، نشان مى‏دهد که حاکمیت مشروع و کارآمد و برخوردار از رغبت و حمایت ملى را در بستر فریادهاى آزادى خواهانه و استقلال طلبانه، امکان‏پذیر مى‏داند. حکومت، آن گاه که فراخناى این

بستر را بر نمى‏تابد و به بهانه‏هاى واهى و با تمسک به شعارهاى دروغین، از تامین مطالبات فطرى ملت در جهت نیل به خلیفه الهى خویش سرباز مى‏زند، منش و روش طاغوتى‏اش را آشکار مى‏سازد. امام خمینى با رهبرى ملت‏بزرگ ایران در انقلاب مبتنى بر خواسته‏هاى انکارناپذیر فطرى و اجتماعى – آزادى و استقلال – خدمت گزارى صادقانه‏اش را به دین و میهن خود متجلى ساخت. جانبدارى‏هاى آن پیشواى وارسته، پیش از انقلاب و پس از آن در دوران حاکمیت جمهورى اسلامى از آزادى ملت، حاکى از ارج دادن به این حق طبیعى و موهبت الهى بود. نگاهى به موضع گیرى امام در برابر شاه حاکى از جایگاه بلند آزادى شهروندان در قبال قدرت فرمانرواست.

“شاه هم مى‏گوید که اعطا آزادى مى‏خواهم بکنم! یکى نیست که بگوید: آقا تو چه کاره اى! که اعطا آزادى مى‏خواهى بکنى؟ آزادى که قانون اساسى به مردم داده است، شما اعطا مى‏خواهى بکنى! تو چه کاره هستى که مى‏خواهى اعطا بکنى؟ . . . کسى که همه مسوولیت‏ها به گردن اوست، باید بیاید پیش ملت – باید این چیز بشود – این اگر هم بخواهد برود، باید بیخ ریشش را بگیرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاکمه‏اش کنند تا این همه خون ریزى یى که این آدم کرده است، جواب بیاید بدهد. تا این آزادى که از مردم[سلب] کرده است‏بیاید جواب بدهد”. (10)

بدین سان، حکومت در منظر سیاسى امام خمینى، همواره در برابر ملت مسؤول بوده و باید در صراط آزادى‏هاى معقول و اجتماعى آنان، به دور از هرگونه مصلحت اندیشى تلاش کند. محروم ساختن مردم از حق آزادى و حضور و مشارکت فعال آنان در رنوشت‏خود از رهگذر آراى عمومى و انتخاب مدیرانى خدمت‏گزار و متعهد، تخلف از قانون اساسى محسوب شده و قابل تعقیب و کیفر از جانب ملت است. رهبر فقید انقلاب در پاسخ به نوع حکومت مورد نظر، افزون بر اسلامیت، عنصر جمهوریت را خاطر نشان مى‏سازد که همانا تکریم ملت و تضمین آزادى‏هاى سیاسى و اجتماعى آنان مى‏باشد.

“ما خواهان استقرار یک جمهورى اسلامى هستیم و آن حکومتى است متکى به آرا عمومى، شکل نهایى حکومت‏با توجه به شرایط و مقتضیات کنونى جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد. ” (11)

گفتنى است که مواضع امام خمینى در رابطه با آزادى شهروندان ، پیش از آنکه سیاسى و ناشى از ضرورت‏هاى انقلابى جامعه باشد، برآمده از جهان بینى توحیدى و شناخت واقع بینانه از اسلام قرآن و پیامبر مى‏باشد. بدین سان، مى‏توان تلاش در راه آزادى خود و ملت را به منزله عبادت تلقى کرد و مجاهدان آزادى خواه را در هر برهه‏اى از زمان، در شمار پیروان ابراهیم به حساب آورد.

“ریشه و اصل همه عقاید که مهمترین و با ارزش‏ترین اعتقادات ماست، اصل توحید است. . . بر این اساس هیچ انسانى هم حق ندارد انسان‏هاى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. ما از آن اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مى‏آموزیم که هیچ فردى حق ندارد، انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند، براى او قانون وضع کند. ” (12)

نظام‏هاى سیاسى – طاغوتى، ناگزیر از شعار آزادى و ترقى بوده و همواره تظاهر به دموکراسى مى‏کنند. در حقیقت از رهگذر این فریب کارى ها، سعى در پوشاندن سلطه گرى خود دارند. امام خمینى در دوران ستم‏شاهى، بارها رسوایى قدرت را در رابطه با آزادى آشکار ساخت و فریادگرى ملت را از خرد و کلان حاکى از فقدان نعمت آزادى بر مى‏شمرد.

“اینها فریاد دارند مى‏زنند که ما آقا! آزادى مى‏خواهیم. ما 50 سال، هیچ چیز ما آزاد نبود! نه مطبوعات مان آزاد بود، نه خطباى ما آزاد بودند، نه علماى ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما، دانشگاه[آزاد] بود، هیچ چیز نبود. ما آزادى مى‏خواهیم. ” (13)
“همه مردم دارند فریاد مى‏زنند که ما استقلال مى‏خواهیم، ما آزادى مى‏خواهیم، خوب اگر اینها آزادى داشتند، دیگر چى چى مى‏خواهند؟ . . . منطق شاه این است که مملکت من آزادى است! یعنى همه شان تحت‏شکنجه‏اند! این منطق است؟ ” (14)

“آزادى این است که . . . علماى ما، سیاسیون ما، بازارى ما، الان یک دسته دختر، پسر، زن و مرد، همه در حبس‏هاى اینها دارند به سر مى‏برند؟ چى گفتند که این طور شده؟ یک کلمه گفته‏اند که آقا مثلا بالاى چشمش ابروست! آزادى ما عبارت از این است؟ آن آزادى‏اى که آقاى کارتر مى‏فرماید. . . یک اجتماع مترقى، شاه درست کرده و منشا مخالفت مردم با او این است که مردم مى‏گویند ما ترقى نمى‏خواهیم ، ما مى‏خواهیم الاغ سوار بشویم! . . . حیله این است. او خیال مى‏کند این حیله‏ها را دیگر مردم مى‏پذیرند! ” (15)

“ما که مى‏گوییم حکومت اسلام. . . یک حکومت‏باشد که براى قانون متواضع باشد. یعنى سرپیش قانون فرو بیاورد. قانون هرچه گفت قبول بکند، نه این که قانون براى مردم عادى باشد، قدرتمندها از قانون مستثنى باشند. ” (16)
“باید مردم را براى انتخابات آزاد بگذاریم و نباید کارى کنیم که فردى بر مردم تحمیل شود. ” (17)
آزادى‏هاى فردى

در این که هر فرد متمایل به آزادى شخصى در رفتارها و گرایشها و گزینش هاست، تردیدى نیست. چنان که پیشتر گذشت، این نیاز مبناى فطرى داشته و هرکس حق دارد که از آن برخوردار باشد. نکته‏اى که نبایستى از یاد برد، همانا تعدیل برقرار کردن میان خواسته‏ها و نیازهاست; به گونه‏اى که آزادى‏هاى فردى مزاحم کمال گرایى خود و شهروندان نباشد. ویل دورانت در این‏باره چنین مى‏نویسد:

“از آنجا که انسان دوستدار آزادى است و آزادى افراد در اجتماع با برخى قواعد رفتارى ملازمت دارد، نخستین شرط آزادى محدود بودن آن است”. (18)
جان لاک، وجود آزادى را مشروط به قانون و حرمت نهادن بدان برمى‏شمرد. و از رهگذر قانون‏گرایى، آزادى و خیرخواهى همگانى را در جامعه ممکن تلقى مى‏کند.
“آن جا که قانون نباشد، آزادى نیز نیست، زیرا که قوانین عقلانى مسیر منافع عمومى یا خیر عموم را مشخص مى‏گرداند. ” (19)

رابطه دین و آزادى را باید در همین فضا مورد جست و جو قرار داد. دیندارى هیچ گونه تضاد و ناسازگارى با آزادى انسان در رفتارهایش ندارد و هرکس مى‏تواند هم به دین گرایش داشته باشد و هم در طلب آزادى‏هاى شخصى‏اش برآید. دین با مشخص کردن چارچوبى براى زندگى هر فرد، در حقیقت، در سامان دادن آن کوشش دارد. ممکن است در ظاهر، نوعى محدودیت در کردار و تصمیم سازى‏ها باشد. در واقع این همه، به منظور هدایت گرى خرد و جان به سمت و سوى تعادل میان نیروها و غرایز، و امکان دست‏یابى به منزلت والاى انسانى است. محدودیت‏هاى ناشى از ایمان، در حقیقت، مصونیت هایى براى روان و حیات انسان‏ها

پدید مى‏آورد، تا نیکوتر و فزون‏تر از مواهب حیات اجتماعى و استعدادهاى علمى و فکرى و عاطفى اش، بهره ببرد. بدین سان دین عبارت از راهى است‏به سوى حقیقت و فضیلت، و دین دارى، سلوک توام با خردورزى و خیرخواهى مى‏باشد. دین، نه تنها مغایر با آزادى نیست، بلکه شخص مخاطب خود را در جهت آزادى برمى انگیزد. دعوت به تزکیه نفس و تعلیم و تفکر در آیات انفسى و آفاقى، همه و همه، بستر ساز حریت آدمى است. به عبارت دیگر، آزادگى به دست آمده از رهگذر ایمان و اخلاق مبتنى بر آن، طریق نیل به آزادى و انتخاب و تکامل را در زندگى فردى و در برخورد با دیگران هموار مى‏سازد.

رهبر فقید انقلاب، به آزادى‏هاى فردى شهروندان، حرمت مى‏نهاد و به منظور حفظ کرامت و امنیت جامعه، لزوم قانون مندى را یادآور مى‏شد. بدین‏گونه، چنین آزادى‏هایى را آن‏گاه معقول مى‏شناخت، که در چارچوبى موافق با فطرت و سلامت مردمان بگنجد.

“آزادى در حدود قانون است. همه جاى دنیا این طور است که آزادى که هر ملتى دارد در حدود قانون آزادى دارد. نمى‏تواند کسى به اسم آزادى، قانون شکنى کند”. (20) “آزادى که در اسلام است در حدود قوانین اسلام است. آن چیزى که خدا فرموده است، نباید بشود، شما آزاد نیستید که الزام کنید. ” (21)
امام خمینى، ضمن مقید بودن کنش‏ها و واکنش‏ها به قانون و عدل، بر این اصل تاکید مى‏ورزید که هیچ کس نمى‏تواند دیگرى را ملزم به انجام کارى کند و

خودکامگى‏اش را جامه قانونى بپوشاند. مراد از چارچوب قانونى و عادلانه براى رفتارهاى انسان، همان است که وجدان خیرخواهانه او مى‏طلبد و بدان رهنمون مى‏شود. هرکس در روشنى و به سادگى مى‏تواند به چند و چون این قاعده‏هاى عقلانى و اخلاقى پى ببرد و خویشتن را برپایه معیارهاى عزت جویانه بپرورد.
“مردم عقیده شان آزاد است. کسى الزام شان نمى‏کند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید. کسى الزام به شما نمى‏کند که حتما این راه را بروید. کسى الزام تان نمى‏کند که در کجا مسکن داشته باشى یا در آن جا چه شغلى را انتخاب کنى. آزادى یک چیز واضحى است. ” (22)

رهبر فقید انقلاب، در سال 61، نسبت‏به پاره‏اى از رفتارهاى ناصواب و بیم گسترش قانون گریزى‏ها و شکستن حریم آزادى‏هاى معقول و فطرى، احساس تکلیف نموده و در فرمان 8 ماده اى، چنین فرمود:

“هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه یا محل کار شخصى کسى بدون اذن صاحب آن وارد شود یا کسى را جلب کند یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید و یا نسبت‏به فردى اهانت نموده و اعمال غیر انسانى اسلامى مرتکب شود یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگرى به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند و یا براى کشف گناه و جرم هرچند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا به دنبال اسرار مردم باشد و تجسس از گناهان غیر نماید و یا اسرارى که از غیر به او رسیده ولو یک نفر فاش کند. تمام این‏ها جرم و گناه است و بعضى از آن‏ها چون “اشاعه فحشاء و گناهان” از کبائر بسیار بزرگ است و مرتکبین هریک از امور فوق، مجرم و مستحق تعزیر شرعى هستند بعضى از آنها موجب حد شرعى مى‏باشد. ” (23)

آزادى زنان
امام خمینى درباره زنان و شرکت و پوشش آنان در جامعه، تنها رعایت موازین انسانى را – که از منظر دین و خرد آشکار است – را مؤثر مى‏شمرد و هرگونه تحمیل در حوزه کار و ابتکار زنان فرهیخته را مغایر با دین تلقى مى‏نمود.

“زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازینى آزادند و تجربه کنونى فعالیت‏هاى ضد رژیم شاه، نشان داده است که زنان پیش از پیش، آزادى خود را در پوششى که اسلام مى‏گوید، یافته‏اند. ” (24)
“اسلام با آزادى زن، نه تنها موافق است، بلکه خود پایه گذار آزادى زن در تمام ابعاد وجودى زن است. ” (25) “زنها. . . حق راى دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند. . . اختیار شغل آزاد دارند”. (26)
آزادى مذهب

اقلیت‏هاى مذهبى و آزادى آنان نیز در مواضع رهبر فقید انقلاب آمده و حکومت موظف به رعایت‏حقوق اجتماعى شان شده است. “تمام اقلیت‏هاى مذهبى در ایران براى اجراى آداب دینى و اجتماعى خود آزادند و حکومت اسلامى خود را موظف مى‏داند تا از حقوق و امنیت آنان دفاع کند و آنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانى و محترم هستند. ” (27)

آزادى احزاب
حزبها و تشکل‏هاى سیاسى و اجتماعى هم در نظرگاه امام، آزادى داشته و مى‏توانند در چارچوب قانون و مصالح ملت فعالیت کنند. امام، بیان عقیده‏ها و نظرها و انتقادگرى را از سوى احزاب و افراد، مشروط به حفظ اسلامیت و جمهوریت نظام آزاد مى‏شمردند.
“احزاب، گروه ها، جمعیت‏هاى سیاسى و مذهبى آزادند مادامى که اعمال شان برضد جمهورى اسلامى و اسلام و نقض حاکمیت ملت و نقض ملیت و کشور نباشد”. (28)

“آزادى به همه کس تا آن جا که به ضرر ملت ایران نباشد، داده خواهد شد و هیچ گونه اختناق براى مردم نخواهد بود. ” (29)
آزادى اندیشه
از آنجا که با اندیشیدن، آدمى از دیگر موجودات، به ویژه حیوانات و فراتر از آنها; فرشتگان متمایز گشته و به منزلت‏خداگونگى نایل مى‏شود، نمى‏توان آزادى اندیشه را به فراموشى سپرد و یا با آن از سر ستیز و انکار بر آمد. بیش از فیلسوفان و مصلحان بشرى، باید از پیامبران یا بنیان گذاران تمدن‏ها نام برد که بعثت‏خود را بستر نجات بخشى انسان‏ها از رهگذر آزادى اندیشه ساختند. هیچ پیامبرى مردمان را از آزاداندیشى باز نداشته و رابطه یک سویه و آمرانه نداشته است، بلکه آنان را به سبب تقلیدهاى جاهلانه از ارباب قدرت و ثروت و مذهب، و همچنین تعصب ورزى در باب عقاید و سنتهاى منحط پیشینیان و نیاکان سرزنش مى‏کردند. درست از همین نقطه، حق و باطل در رویارویى با هم قرار گرفته و بعثت ها، هدف آماج حمله‏ها و کینه توزى‏ها واقع مى‏شد. برانگیختن جان‏ها و بیدارگرى ذهن‏ها و

سرشارى دلها، محصول روشن و ماندگار دعوت انبیا بود و این همه در فراخناى اندیشه‏هاى آزاد تجلى مى‏یافت. با توجه به نزول قرآن کریم و ظهور اسلام و اعلام ختم نبوت – که بشر را در عرصه سخن و حیات، هدایت نمود – باید گفت که پیامبر اکرم بیش از دیگر پیامبران به زمینه سازى آزادى اندیشه و گفت و گو پرداخت. تا آن جا که نمى‏توان کس را مسلمان نامید، مگر این که اندیشه ورزى را آیین مستمر زندگى‏اش برگرفته باشد. اساسا شفابخش بودن قرآن کریم، مشروط به اندیشیدن در ابعاد زندگى شمول آن مى‏باشد. در این باره، استاد جعفرى بر این باور است که آزادى اندیشه در اسلام، فراتر از حوزه‏هاى مانوس معرفت‏بشرى بوده و از ویژگیهاى بنیادى آن محسوب مى‏شود.

“اگر کسى ادعا بکند که آزادى اندیشه از مختصات اساسى دین اسلام است، این ادعا مبالغه نخواهد بود. دلیل بسیار روشن این مدعا، صدها آیات قرآن مجید است که با بیانات گوناگون دستور به تفکر و تعقل و به جریان انداختن شعور و فهم مى‏دهد. اگر اندیشه در واقعیات عالم هستى اعم از واقعیات جهان برون ذاتى و درون ذاتى و دیگر واقعیات عالم هستى آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوى و تعیین چهارچوب صادر نمى‏فرمود. ” (30)


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • ۹۵/۰۵/۱۸
  • ali mo

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی